کد مطلب:148555 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

موضع گیری شدید امام در برابر بیعت
امام حسین علیه السلام وارد دارالاماره (مقر فرمانداری) نزد ولید بن عتبه رفت، دید مروان بن حكم نزد ولید است.

ولید خبر مرگ معاویه را داد، امام حسین علیه السلام فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.

سپس ولید نامه ی یزید را خواند كه در آن دستور بیعت گرفتن از حسین علیه السلام داده شده بود.

امام فرمود: «گمان دارم تو هرگز قانع نخواهی شد كه در خفا بیعت با یزید كنم، بلكه منظورت این است كه آشكارا بیعت كنم و مردم بدانند.»

سپس فرمود: «بگذار صبح شود و عقیده ات تا صبح درباره ی من


روشن گردد.»

ولید گفت: اكنون به نام خدا برو، تا اینكه با جماعتی به اینجا بیایی و مسأله را مورد مذاكره قرار دهیم و بلكه مشكل حل شود!

مروان به ولید گفت: «سوگند به خدا اگر حسین علیه السلام از این ساعت از تو جدا شود و بیعت نكند، دیگر هرگز به او دست نخواهی یافت، تا بین شما و او خونها ریخته شود، فعلا حسین را زندانی كن تا از نزدت خارج نشود تا بیعت كند یا گردنش را بزن.»

امام برخاست بر سر مروان فریاد كشید و فرمود: «ای پسر زن ناپاك تو می خواهی مرا بكشی یا ولید؟ سوگند به خدا دروغ می گویی و جنایت می كنی.» این را فرمود و از فرمانداری بیرون آمد و همراه یارانش به منزل مراجعت كرد. [1] .

به نقل دیگر: ولید با مروان درباره ی امام حسین علیه السلام مشورت كرد، مروان گفت: «حسین علیه السلام قبول بیعت نمی كند اگر من به جای تو بودم گردنش را می زدم،» ولید گفت: «كاش من در آفرینش وجود نداشتم» سپس بسوی امام حسین علیه السلام پیام فرستاد و او را فراخواند، امام با سی نفر و از بنی هاشم و یارانش به فرمانداری آمد، گفتگو بین حسین علیه السلام و ولید به درازا كشید، مروان حضور داشت، به او فرمود: «وای بر تو ای پسر زن بدكاره، آیا تو فرمان می دهی گردنم را بزنند، هرگز چنین جنایتی را نمی توانی بكنی، دروغ می گویی؟»


سپس به ولید فرمود: «ما از خاندان نبوت و رسالت هستیم، خاندانی كه خانه ی آنها محل رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خطار ما همه چیز را آغاز كرد و همه چیز را پایان می بخشد.

اما یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل است و علنا جنایت و گناه می كند و مثل من با مثل او بیعت نخواهد كرد؛ فعلا شب را بگذاریم صبح شود تا نظر شما و ما روشن گردد و ببینیم كه كدامیك از ما شایسته تر به بیعت و خلافت هستیم، سپس از نزد ولید بیرون آمد.» [2] .

عالم بزرگ تشیع، مرحوم شیخ مفید نقل می كند: مروان به ولید گفت: «حرف مرا گوش نكردی و دیگر هرگز دست به حسین پیدا نمی كنی؟»

ولید در پاسخ گفت: «وه چه پیشنهای؟ تو می خواهی من چیزی را كه هلاكت دنیا و تباهی دینم در آن است برگزینم، سوگند به خدا دوست ندارم آنچه كه خورشید بر آن می تابد و غروب می كند، از ثروت دنیا به من بدهند، تا در عوض، امام حسین علیه السلام را به قتل رسانم، سبحان الله آیا بكشم حسین علیه السلام را به این دلیل كه با یزید بیعت نمی كند؟» [3] .

آری گاهی در دستگاههای طاغوتی، افرادی مانند «ولید» نیز پیدا می شوند كه خود را نمی بازند و عاقبت كار را می سنجند.

صبح همان شب امام از منزل بیرون آمد و در راه با مروان روبرو


شد، مروان گفت: «ای عبدالله من خیرخواه تو هستم از من پیروی كن تا سرانجام كارت نیك شود.»

امام فرمود: آن چیست كه بشنوم و اطاعت كنم؟

مروان گفت: «من به تو امر می كنم با یزید بیعت كن، زیرا این بیعت هم برای دین و هم برای دنیا تو بهتر است.»

امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام...؛ دیگر باید فاتحه اسلام را خواند كه مثل یزید رهبر مسلمانان گردد، جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خلافت بر دودمان ابوسفیان حرام است.»

گفتگو بین امام و مروان به طول انجامید، تا اینكه مروان در حال خشم از حسین علیه السلام جدا شد.

شب بعد از آن شب (یعنی شب 28 رجب سال 60) امام حسین عیله السلام با یاران و اهل بیت خود بسوی مكه رهسپار شدند و سوم شعبان سال 60 به مكه رسیدند و در حرم امن الهی سكونت نمودند.

بعد از ظهر روز بعد، ولید شخصی را نزد حسین علیه السلام فرستاد تا حاضر شود و بیعت كند، حسین علیه السلام را دیگر در مدینه نیافتند و معلوم شد كه امام شبانه با همراهان از مدینه خارج شده است. [4] .


[1] ارشاد مفيد، ص 182.

[2] لهوف سيد بن طاووس، ص 17 و 18.

[3] ارشاد مفيد، ص 183.

[4] بحار، ج 44، ص 326.